دگر از درد تنهایی، به جانم یار می باید


دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح!


نصیحت گوش کردن را دل هشیار می باید

مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی


که می گفتم: علاج این دل بیمار می باید

بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را


نمی بایست زنجیری، ولی این بار می باید